جدول جو
جدول جو

معنی پیر زا - جستجوی لغت در جدول جو

پیر زا
آنکه از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف و زشت باشد: چرا از سرمای کم متالم میشویکمگر پیر زایی، کسی که با موی سفید و بهیئت پیران ترنجیده پوست و زشت بدنیا آید
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیر زاد
تصویر پیر زاد
زاده پیر پیر زاده، بهیئت پیران تولد یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر زاده
تصویر پیر زاده
فرزند پیر وشیخ ومرشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسر زا
تصویر پسر زا
زنی که همیشه پسر زاید مقابل دختر زا
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که در لنگدستمالازار بند یا پارچه ای بندند و از جایی بجایی برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر زن
تصویر پیر زن
عجوزه، زن کهنسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر زر
تصویر پیر زر
پیر کهنسال، پیر کهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر زر
تصویر پیر زر
پیر کهن سال، پیر فرتوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرزا
تصویر پیرزا
آنکه از پدر و مادری علیل یا سال خورده به وجود آمده، آنکه در بدو تولد تن رنجور و چهره ای پرچین و چروک مانند پیران داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرزا
تصویر پیرزا
آن که از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف می باشد، کسی که با موی سفید و به هیئت پیران ترنجیده پوست و زشت به دنیا آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیروزه
تصویر پیروزه
(پسرانه)
در اوستا لقب هوشنگ پسر سیامک پادشاه داستانی ایران، عنوان هر یک از پادشاهان سلسله داستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیروزان
تصویر پیروزان
(پسرانه)
نام برادر شاپور اول، نام یکی از سرداران یزگرد پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیروزا
تصویر نیروزا
مقوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پدر زن
تصویر پدر زن
پدرزن خسر خسوره خسور ابوالزوجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دگر زا
تصویر دگر زا
زاییده دیگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش از
تصویر پیش از
قبل از
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
ظفر، توفیق، موفقیت، فتح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیر با
تصویر زیر با
آشی که در آن زیره پاشند آش زیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش زاد
تصویر پیش زاد
آنکه قبلا زاده شده کسی که پیشتر متولد گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از قبل پاید و پاسی دارد پیش پاینده. جلو پا برابر پا: گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شودک پیش پایی بچراغ تو ببینم چه شودک (حافظ)، بخش مقدم پا قسمت قدامی پای: از سیاهی دل بتقصیرات خود بینا نشد مستی طاوس کم از غیب پیش پا نشد. (صائب) یا پیش پای کسی. لحظه ای پیش از آمدن او: حسن پیش پای شما رفت. یا پیش پای چپ سردادن (نهادن)، هنگام دخول در مسجد و مکانهای مقدم باید اول پای راست را پیش گذاشت و اگر کسی پای چپ جلو نهد خطا وبی احترامی کرده، خوبی را ببدی تلافی کردن: مر جفاگر را چنینها می دهم پیش پای چپ چسان سر می نهم. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیدا زا
تصویر پیدا زا
بارز التناسل. توضیحاین کلمه را فرهنگستان پذیرفته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر شاه
تصویر پیر شاه
داماد پیر: عروس جوان گفت با پیرشاه که موی سپیدست مار سیاه. (لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر سر
تصویر پیر سر
مو سفید، کهنسال، پیر
فرهنگ لغت هوشیار
خرپیر خر کهن سال: چه کوشش کند پیر خر زیر بار تو میرو که بر باد پایی سوار. (سعدی) سالخورده نادان کهنسال بیخرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیره زن
تصویر پیره زن
زن پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیره زال
تصویر پیره زال
زن پیر پیره زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
نصرت و ظفر یافتن بر اعدا باشد، کامیابی، توفیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروزه
تصویر پیروزه
فیروزه، سنگهای قیمتی بزرگ که از معدن بدست بیاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیه وا
تصویر پیه وا
آشی که پیه در آن کنند: ثربیه پیه با
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیه با
تصویر پیه با
آشی که پیه در آن کنند: ثربیه پیه با
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر زن
تصویر شیر زن
زن دلیر و بی باک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر زق
تصویر شیر زق
نادرست نویسی شیر زج شیر شبکور شیر مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
خوراکیی که با شیر و برنج پزند شیر با شیروا. طرز تهیه آن چنین است: به اندازه لازم شیر گیرند و برای هر من شیر پنج سیر یا کمتر برنج در شیر ریزند و بار کنند و قدری هم شیر را کنار بگذارند و دیگ را بر روی آتش هم زنند بگذارند تا پخته شود. اگر سفت شود و پخته نشود قدری آب ریزند نزدیک پخته شدن آن شیری را که کنار گذاشته اند با شکر و گلاب و هل در آن ریزند و پس از چند جوش بردارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیره زن
تصویر پیره زن
زن سال خورده، پیرزن، زن پیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
کامیابی، چیرگی، فتح وغلبه، چیره شدن بر دشمن
فرهنگ فارسی عمید